کاوه آهنگر قهرمان شاهنامه فردوسی که بود ؟
![کاوه آهنگر قهرمان شاهنامه فردوسی که بود ؟ کاوه آهنگر قهرمان شاهنامه فردوسی که بود ؟](https://www.skimo.ir/wp-content/uploads/2024/06/Hero-Kaveh-Ahangar-71-160x100.jpg)
حقیقی ذکر شده است. و در شاهنامه فردوسی نام و قصه کاوه آهنگر آمده است او بسیار مرد قوی و توانمندی بوده است و در همه از او به خوبی یاد کرده اند مخصوصا در شاهنامه فردوسی که مهم ترین قهرمان داستان است.
فهرست مطالب
- ۱ درباره کاوه اهنگر یکی از شخصیت های مهم شاهنامه
- ۱.۱ کاوه آهنگر در کدام شهر متولد شد؟
- ۱.۲ چه شد که کاوه آهنگر شهرت زیادی پیدا کرد؟
- ۱.۳ جریان کاوه آهنگر چه بود ؟
- ۱.۴ توضیحی درباره پادشاه زمان کاوه آهنگر که ضحاک نام داشت
- ۱.۵ چه اتفاق تلخی برسر فرزند کاوه آهنگر آمد؟
- ۱.۶ عصبانیت کاوه آهنگر باعث چه اتفاقی شد؟
- ۱.۷ تنها فردی که می توانست مقابله با ضحاک کند که بود؟
- ۱.۸ فریدون با شنیدن این خبر چه کاری کرد ؟
- ۱.۹ سرنوشت ضحاک چه شد؟
- ۱.۱۰ کاوه در فرهنگ ایرانی و جایگاهش
- ۱.۱۱ آرامگاه کاوه آهنگر در کجا قرار دارد؟
- ۱.۱۲ فردوسی بزرگ شعری که برای کاوه آهنگر نوشته چه بود
- ۱.۱۳ و در پایان
درباره کاوه اهنگر یکی از شخصیت های مهم شاهنامه
اسکیمو: کاوه آهنگر یک شخصیت تخیلی نیست و در واقع یکی از داستان های حقیقی است البته خیلی افراد هم قبول ندارند و فقط یک داستان تخیلی ذکر کرده اند اما با این حال جزیی از داستان های
کلا داستان های زیادی از کاوه آهنگر آماده است اما تایید صحتش کاملا ذکر نشده است و ممکن است بعضی از داستان ها ساختگی رویا و ذهن باشد اما در شاهنامه کمی متفاوت است و موضوعات بر اساس واقعیت است. کاوه آهنگر یک فرد قوی و قدرتمندی بود که به فکر مردمان ضعیف و ناتوان بسیار بوده است و در ادامه مطلب بیشتر در مورد این شخصیت اصلی صحبت می کنیم.
کاوه آهنگر در کدام شهر متولد شد؟
شاید برایتان جالب باشد ولی کاوه آهنگر اهل اصفهان است و از یکی از قومیت های بسیار مهمی بوده است در زمان خودش ،چه خوب است افرادی که در گذشته دور هستند هنوز نامشان بر سر زبان ها است مخصوصا کاوه آهنگر که او را به خوبی یاد می کنند و در اکثر کتابها قهرمان شناخته شده است. در واقع کاوه آهنگر در یکی از خاندانهای معروف پهلوانی دوره اساطیری ایران به دنیا آمد و براساس منابع باستانی.
همچنین در روستای مشهد کاوه اصفهان مقبرهای منسوب به کاوه آهنگر وجود دارد که قدمت آن در حدود ۷۰۰ سال و در دوره ایلخانان تخمین زده شده و در مورد انتساب آن به کاوه آهنگر ابراز تردید کردهاند. همچنین بنا بر برخی گزارشها شهر اردستان زادگاه کاوه آهنگر است.
چه شد که کاوه آهنگر شهرت زیادی پیدا کرد؟
هر قهرمانی داستان هایی حتما برای خود داشته است و فراز نشیب هایی طی کرده است که باعث معروفیت آن فرد شده است حال جالب باید باشد که چگونه کاوه آهنگر پس از این همه سال شهرت دارد و چگونه این شهرت را هم آن زمان بدست آورد.کاوه آهنگر یکی از قهرمانان ملی ایران است که در داستانهای شاهنامه فردوسی به عنوان پهلوان و قهرمانی که ضحاک را برمیاندازد و فریدون را بر تخت مینشاند، شناخته میشود.
او مردی زحمتکش و پرتلاش بود که با کار و کوشش خود توانست به مقام آهنگری برسد. کاوه مردی نیکخواه و خیرخواه بود و همیشه به فکر مردم بود.ضحاک اژدهادوست، پادشاه ظالم و ستمگری بود که مردم ایران را به زور و ستم میرنجاند. او دو مار داشت که بر دوش او مینشستند و هر روز باید با خون تازه انسانها تغذیه میشدند. کاوه آهنگر از ظلم و ستم ضحاک به ستوه آمد و تصمیم گرفت علیه او قیام کند.
کاوه آهنگر شمشیر خود را برافراشت و به مردم ایران پیغام داد که علیه ضحاک قیام کنند. او در میدان شهر آتشکدهای برپا کرد و مردم را به گرد آن جمع کرد. کاوه مردم را به مبارزه با ضحاک دعوت کرد و گفت که باید این ستمگری را پایان داد.مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر به پا خاستند و ضحاک را شکست دادند. کاوه آهنگر ضحاک را بر تخت مینشاند و فریدون را به عنوان پادشاه جدید ایران معرفی کرد.
جریان کاوه آهنگر چه بود ؟
کاوه آهنگر مردی بسیار مهربان بود و در حین حال توانمتد و قدرتمند بود و اصلا حرف زور و ظلم را نمی توانست تحمل کند و او بسیار به فقیران کمک می کرد قصه او در شاهنامه یکی از معروف ترین قصه ها است که بسیار طرفدار زیادی دارد، این داستان روایتگر قیام مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر علیه ضحاک ماردوش است.
در زمانهای قدیم، ضحاک پادشاه ایران بود. او مردی ظالم و ستمگر بود که مردم را به زور و ستم میرنجاند. او دو مار داشت که بر دوش او مینشستند و هر روز باید با خون تازه انسانها تغذیه میشدند.کاوه آهنگر مردی زحمتکش و پرتلاش بود که با کار و کوشش خود توانست به مقام آهنگری برسد. او مردی نیکخواه و خیرخواه بود و همیشه به فکر مردم بود.یک روز، ضحاک دستور داد که مغز سر ۱۰۰ جوان ایرانی را بیرون آورده و به دو مار او بخورانند. کاوه آهنگر از این ظلم و ستم به ستوه آمد و تصمیم گرفت علیه ضحاک قیام کند.
توضیحی درباره پادشاه زمان کاوه آهنگر که ضحاک نام داشت
ضحاک مردی بسیار خشن و زورگو بود و بسیار دیدگاه خود را در جهان متفاوت می دید و انگار خود را خدای مردم می دانست و ناگهان اتفاق های بدی پیش آمد که در آن زمان مردم بسیار ترسیده بودند از کار خشن ضحاک و همین باعث عصبانیت کاوه آهنگر شد.
پس از دوستی ضحاک با اهریمن بر روی شانههای ضحاک دو مار میرویند که نشان از سستی و مردم ستیزی او دارد که تبدیل به پارهای از تن اهریمن شده.خوراک این مارها مغز سر جوانان است که نشان از گرفتن اندیشه از جوانان دارد. جوانانی که پیشتر تحولی بزرگ در زندگی انسان پدیدآورده بودند.
ضحاک که شخصیتی بیابانگرد و چادرنشین دارد در پی حکومت به شیوه بیابانگردان بر جامعهای دارد که وارد دوره صنعتگری شده و راههای نوین را تجربه کردهاند و شیوه بیابانگردی او را تحمل نمیکردند.ضحاک اما برای ادامه دادن سنتهای چادرنشینی خود مغز جوانان را از کار میانداخت. پس یا جوانان یا باید میایستادند و مغز سرشان هدیهای میشد به حیات حکومت صحرانشینان یا باید از ترس به کوهها پناه میبردند.
چه اتفاق تلخی برسر فرزند کاوه آهنگر آمد؟
این اتفاق دردناک و غمگین چیزی نبود جز اینکه خبر آوردن که ضحاک مغز فرزند کاوه را خورده است او بسیار عصبانی شد و بسیار برایش غم بزرگ و دردناکی بود و سریع کار خود را تعطیل کرد و به دربار ضحاک رفت ولی او را راه ندادند و وقتی ضحاک خبر دار شد نامه ای برای کاوه نوشت در آن نامه چیزی نبود جزء به او پول پیشنهاد کرده بود.. کاوه نامه را پاره کرده و بر روی زمین میریزد. خبر را به ضحاک رساندند و ضحاک عصبانی شده نام کاوه را پرسیده و کاوه میگوید: منم کاوه دادگر!
عصبانیت کاوه آهنگر باعث چه اتفاقی شد؟
این اتفاق دردناک باعث بهم ریختن جامعه شد و تمامی جوانان از استرس فرار می کردند و معلوم نبود به کدام دیار و سرزمینی می رفتند و چه سرنوشت تلخی قرار بود در انتظار بکشند دور از خانواده و اگر هم می ماندن اتفاق بدتری می افتاد و با جانشان بازی می شد،و همین باعث شد کاوه آهنگر شمشیر خود را برافراشت و به مردم ایران پیغام داد که علیه ضحاک قیام کنند چون هم فرزند خود را از دست داد و هم فرزندان خانواده های دیگر.
او در میدان شهر آتشکدهای برپا کرد و مردم را به گرد آن جمع کرد. کاوه مردم را به مبارزه با ضحاک دعوت کرد و گفت که باید این ستمگری را پایان داد.مردم ایران به رهبری کاوه آهنگر به پا خاستند و ضحاک را شکست دادند. کاوه آهنگر ضحاک را بر تخت مینشاند و فریدون را به عنوان پادشاه جدید ایران معرفی کرد.کاوه آهنگر قهرمانی است که با شجاعت و فداکاری خود مردم ایران را از ظلم و ستم ضحاک نجات داد. او الگویی برای همه ایرانیان است و یاد و خاطره او همیشه در قلب مردم ایران زنده خواهد ماند.
تنها فردی که می توانست مقابله با ضحاک کند که بود؟
تنها مرد قدرتمند و توانمند آن زمان کسی نبود جز کاوه آهنگر که می توانست با شجاعت و فکر درست ضحاک را به هلاکت برساندفریدون بوده است . در واقع در برابر ضحاک ستمگر نیز کسی جز فریدون نمیتوانست ایستادگی کند؛ کسی که نژاد شاهی داشت و خود پادشاه دلسوز و مردمی بود.
پس شاید در آغاز شخصیت کاوه، آهنگری ساده برای ساخت گرزی گاو سر بوده باشد؛ اما در گذر زمان مردم شخصیت شجاع و ظلمستیز او را گسترش دادهاند تا جایی که جایگاه پهلوانی مییابد و درفش کاویان را به او نسبت میدهند. در واقع مردمی عادی که تا به آنجا هیچگاه در روایتها و تاریخ رسمی جایگاهی نداشتهاند، با پر رنگ کردن نقش کاوه در قیام علیه استبداد ضحاک بهدنبال پیدا کردن نقش و جایگاهی تعیینکننده در مسیر تاریخ بودهاند.
فریدون با شنیدن این خبر چه کاری کرد ؟
فریدون که مردی با نفوذ و قدرتمندی بود سریع آمد و تک به تک با مردم سخن گفت و متوجه موضوع شد که از چه قرار است و بسیار ناراحت و پریشان شد و به فکر فرو رفت که هر چه سریع کاری کند و جلوی ضحاک بدجنس بایستد اوفرمان داد تا چرم پاره کاوه را با پرنیان و زر و گوهر آراستند و آنرا «درفش کاویانی» خواندند.
آنگاه کلاه کیانی بسر گذاشت و کمر برمیان بست و سلاح جنگ پوشید و نزد مادر خود فرانک آمد که « مادر، روز کین خواهی فرا رسیده. من بکارزار میروم تا بیاری یزدان پاک کاخ ستم ضحاک را ویرن کنم. تو با خدا باش و بیم بدل راه مده.»چشمان فرانک پر آب شد. فرزند را به یزدان سپرد و روانه پیکار ساخت.
تغییرات پرچم ایران از ۲,۵۰۰سال قبل از میلاد تا به امروز
آغاز پیدایش و تاریخچه پرچم ایران
با خواندن این مقاله اطلاعات جالبی در مورد پرچم ایران بدست آورید.
سرنوشت ضحاک چه شد؟
این داستان بسیار عجیب است چون ضحاک وجودش پر از موجودات اهریمنی و خطرناک شده بود و همچنین قدرت خود را داشت چون پادشاه بود.ضحاک که خبر ارتش فریدون را شنید، با ارتش جدیدی به سمت شهری رفت که فریدون و کاوه در آن خیمه زده بودند.
چون ضحاک با سپاه خود به شهر رسید دید همه مردم شهر از پیر و جوان بر او شوریده و فریدون را به سالاری پذیرفته اند.مردمان چون از رسیدن سپاه ضحاک آگاه شدند یکباره بر آن تاختند. سپاهیان فریدون نیز به یاری آمدند. از بام و دیوار سنگ و خشت چون تگرگ بر سر سپاه ضحاک می ریخت. هنگامه جنگ چنان گرم شد که از گرد کارزار آسمان تیره گردید و کوه به ستوه آمد.
ضحاک بر خود می پیچید و بر رشک حسد خون می خورد. وقتی دانست از سپاهش کاری ساخته نیست از لشکر جداشد و پنهان به کاخ خود که به دست فریدون افتاده بود در آمد.دید فریدون به جای وی فرمان می دهد و زر و گوهر می بخشد و ارنواز و شهر نواز نیز به خدمت او در آمده اند.
ضحاک در زندانپس فریدون بندی از چرم شیر فراهم کرد و دست و پای ضحاک را سخت به بند پیچید و او را خوار و زار بر پشت اسبی انداخت و بجانب کوه دماوند برد. در آنجا غاری ژرف بود. فرمود تا میخهای کلان حاضر کردند وضحاک بیداد گر را در غار زندانی ساخت و بند او را بر سنگ کوفت تا جهان از وجود ناپاکش آسوده باشد.
آنگاه فریدون بزرگان و آزادگان را گرد کرد و گفت « ضحاک ستم پیشه سالها جور کرد و مردم این دیار را بخاک و خون کشید و از آئین یزدان و رسم داد ونیکی یاد نکرد.یزدان پاک مرا برانگیخت که روی زمین را از آفت ستم او پاک کنم. خدا را سپاس که توفیق یافتم و بر ستمگر چیره شدم. از من جز نیکی و راستی و آئین یزدان پرستی نخواهید دید.
اکنون همه کردگار را سپاس گوئید و سلاح جنگ را به یکسو گذارید . به سر خان و مان خود روید و آرام و آسوده باشید.» مردمان شاد شدند و فرمان بردند. فریدون بر تخت شاهی نشست و بداد و دهش پرداخت. رسم بیداد بر افتاد و جهان آرام گرفت.
کاوه در فرهنگ ایرانی و جایگاهش
این مرد بزرگ بسیار در تاریخ و شاهنامه فرد بزرگ و خوبی یاد شده است و در فرهنگ ایرانی هم جشنی کاوه آهنگر به پا کرد به نام جشن مهرگان که آیینی ایرانی برای پیروزی فریدون بر ضحاک است همچنان توسط بسیاری از ایرانیان برگزار میشود. همچنین مردم کرد با برافروختن آتش که آن را نماد آتشی میدانند که کاوه آهنگر پس از پیروزی بر ضحاک برای اعلام آزادی بر بلندای کوه روشن کرد جشن نوروز را برگزار میکنند.
برخی از ایرانشناسان به این دلیل که نام کاوه در متنهای اوستا و پهلوی نیامده است آن را به صورت شخصیت یافتهٔ صفت کی میدانند که بعدها لقب فرمانروایان سلسلهٔ کیانی میشود. پس از پیروزی فریدون بر اژیدهاک پیشبند چرمی کاوه درفش پادشاهان ایران شد که با نام درفش کاویانی شناخته میشود.
به نقل از بلعمی، ایرانیان در هر جنگی که این درفش را به همراه داشتند پیروز میشدند. همچنین خاندان کارن پهلوی که یکی از هفت خاندان ممتاز ایران باستان به حساب میآیند ادعا کردهاند که از نسل کارن بزرگ و از نوادگان کاوه هستند.
آرامگاه کاوه آهنگر در کجا قرار دارد؟
همانظور که کاوه آهنگر متولد شهر اصفهان است آرامگاه وی هم در یکی از این روستاهای شهر اصفهان قرار دارد و به خاک سپرده شده است و چه خوب است هنوز آرامگاه او وجود دارد و یکی از مکان های زیبا در این روستا است . این مرد بزرگ در روستای به اسم مشهد کاوه یا مشهد آهنگران واقع در شهرستان چادگان اصفهان، آرامگاهی وجود دارد که آن را به کاوه آهنگر نسبت میدهند.
این آرامگاه در حدود ۷۰۰ سال قدمت دارد و سال ۱۳۹۸ ترمیم و در فهرست آثار ملی ثبت شده است. گروهی از مردمان منطقه فریدن که در روستاهای مشهدکاوه، جمالو، بردشاه، اورگان زندگی میکنند، خود را فرزندان کاوه میدانند. مجسمهای از کاوه آهنگر، درفش کاویانی در دست، در میدان ورودی شهر داران، مرکز شهر فریدن نصب شده است.
منطقه فریدن در طول تاریخ به نامهای پاراتاکین، پرکان، پاره تاکن، پریتکان، پریتاکن، فریدون، فریدین و… نامیده شده است؛ در نهایت امروز فریدن نامیده میشود. در نقشه ایران باستان (دوره خامنشیان) فریدن، «پرتیکان» نام داشته و یکی از آبادترین نقاط مرکزی ایران و یکی از مراکز مهم اقتصادی و ارتباطی بوده است.
برای دسترسی به این آرامگاه، باید در جاده اصفهان بهسمت داران، از خروجی شهر چادگان خارج شوید. پس از گذر از چشمانداز زیبای دریاچه چادگان که در کنار دهکده تفریحی چادگان واقع شده است وارد شهر چادگان میشوید. با گذر از چند خیابان به روستای مشهد کاوه میرسید.
نکته جالبتوجه این است که ترکهای مهاجر در این منطقه از زمان صفویه، به خاطر علاقه ویژه خود به این شخصیت تاریخی اسطورهای او را ترک میدانند. پس با پرسوجویی ساده میتوانید تپه باستانیای را بیابید که با بالا رفتن از آن به آرامگاه کاوه آهنگر میرسید. بنای امروزی که دیده میشود بر طبق شواهد محلی، بر آثار بنایی قدیمیتر ساخته و بازسازی شده است. در میان آرامگاه، بر بالای قبر منسوب به کاوه آهنگر ضریحی قرار داده شده است.
در خارج از ضریح و در ورودی، میان موزاییکها نشانهای وجود دارد که بر طبق گفته مردم محلی ابتدا سنگ قبر کاوه آهنگر آنجا بوده است؛ اما اکنون روی طاقچه دیواری و کنار ضریح قرار گرفته است. علاوه بر ضریح سه قبر دیگر نیز در درون آرامگاه وجود دارد. مردم محلی قبر میانی را که بزرگتر و بلندتر از بقیه است به پسر کاوه آهنگر نسبت میدهند که در شاهنامه از او با نام «کارن کاوگان» (قارن) یاد میشود.
برای خواندن اشعار زیبا از فردوسی میتوانید به مقاله اشعار شاهنامه فردوسی بروید و از خواندن اشعار لذت ببرید. قبل از هر چیز شعر فردوسی در مورد کاوه آهنگر را در پایین بخوانید.
فردوسی بزرگ شعری که برای کاوه آهنگر نوشته چه بود
***
چنان بد که ضحاک را روز و شب
به نام فریدون گشادی دو لب
بران برز بالا ز بیم نشیب
شده ز آفریدون دلش پر نهیب
چنان بد که یک روز بر تخت عاج
نهاده به سر بر ز پیروزه تاج
ز هر کشوری مهتران را بخواست
که در پادشاهی کند پشت راست
از آن پس چنین گفت با موبدان
که ای پرهنر با گهر بخردان
مرا در نهانی یکی دشمنست
که بربخردان این سخن روشن است
به سال اندکی و به دانش بزرگ
گوی بدنژادی دلیر و سترگ
اگر چه به سال اندک ای راستان
درین کار موبد زدش داستان
که دشمن اگر چه بود خوار و خرد
نبایدت او را به پی بر سپرد
ندارم همی دشمن خرد خوار
بترسم همی از بد روزگار
همی زین فزون بایدم لشکری
هم از مردم و هم ز دیو و پری
یکی لشگری خواهم انگیختن
ابا دیو مردم برآمیختن
بباید بدین بود همداستان
که من ناشکبیم بدین داستان
یکی محضر اکنون بباید نوشت
که جز تخم نیکی سپهبد نکشت
نگوید سخن جز همه راستی
نخواهد به داد اندرون کاستی
زبیم سپهبد همه راستان
برآن کار گشتند همداستان
بر آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نوشتند برنا و پیر
هم آنگه یکایک ز درگاه شاه
برآمد خروشیدن دادخواه
ستم دیده را پیش او خواندند
بر نامدارانش بنشاندند
بدو گفت مهتر بروی دژم
که بر گوی تا از که دیدی ستم
خروشید و زد دست بر سر ز شاه
که شاها منم کاوهٔ دادخواه
یکی بیزیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید همی بر سرم
تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست
شماریت با من بباید گرفت
بدان تا جهان ماند اندر شگفت
مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من چون رسید
که مارانت را مغز فرزند من
همی داد باید ز هر انجمن
سپهبد به گفتار او بنگرید
شگفت آمدش کان سخنها شنید
بدو باز دادند فرزند او
به خوبی بجستند پیوند او
بفرمود پس کاوه را پادشا
که باشد بران محضر اندر گوا
چو بر خواند کاوه همه محضرش
سبک سوی پیران آن کشورش
خروشید کای پای مردان دیو
بریده دل از ترس گیهان خدیو
همه سوی دوزخ نهادید روی
سپر دید دلها به گفتار اوی
نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا
خروشید و برجست لرزان ز جای
بدرید و بسپرد محضر به پای
گرانمایه فرزند او پیش اوی
ز ایوان برون شد خروشان به کوی
مهان شاه را خواندند آفرین
که ای نامور شهریار زمین
ز چرخ فلک بر سرت باد سرد
نیارد گذشتن به روز نبرد
چرا پیش تو کاوهٔ خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
همه محضر ما و پیمان تو
بدرد بپیچد ز فرمان تو
کی نامور پاسخ آورد زود
که از من شگفتی بباید شنود
که چون کاوه آمد ز درگه پدید
دو گوش من آواز او را شنید
میان من و او ز ایوان درست
تو گفتی یکی کوه آهن برست
ندانم چه شاید بدن زین سپس
که راز سپهری ندانست کس
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
بدان بیبها ناسزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
همی رفت پیش اندرون مردگرد
جهانی برو انجمن شد نه خرد
بدانست خود کافریدون کجاست
سراندر کشید و همی رفت راست
بیامد بدرگاه سالار نو
بدیدندش آنجا و برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بر دید کی
به نیکی یکی اختر افگند پی
بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر از زر بوم
بزد بر سر خویش چون گرد ماه
یکی فال فرخ پی افکند شاه
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
به شاهی بسر برنهادی کلاه
بران بیبها چرم آهنگران
برآویختی نو به نو گوهران
ز دیبای پرمایه و پرنیان
برآن گونه شد اختر کاویان
که اندر شب تیره خورشید بود
جهان را ازو دل پرامید بود
بگشت اندرین نیز چندی جهان
همی بودنی داشت اندر نهان
فریدون چو گیتی برآن گونه دید
جهان پیش ضحاک وارونه دید
سوی مادر آمد کمر برمیان
به سر برنهاده کلاه کیان
که من رفتنیام سوی کارزار
ترا جز نیایش مباد ایچ کار
ز گیتی جهان آفرین را پرست
ازو دان بهر نیکی زور دست
فرو ریخت آب از مژه مادرش
همی خواند با خون دل داورش
به یزدان همی گفت زنهار من
سپردم ترا ای جهاندار من
بگردان ز جانش بد جاودان
بپرداز گیتی ز نابخردان
فریدون سبک ساز رفتن گرفت
سخن را ز هر کس نهفتن گرفت
برادر دو بودش دو فرخ همال
ازو هر دو آزاده مهتر به سال
یکی بود ازیشان کیانوش نام
دگر نام پرمایهٔ شادکام
فریدون بریشان زبان برگشاد
که خرم زئید ای دلیران و شاد
که گردون نگردد بجز بر بهی
به ما بازگردد کلاه مهی
بیارید داننده آهنگران
یکی گرز فرمود باید گران
چو بگشاد لب هر دو بشتافتند
به بازار آهنگران تاختند
هر آنکس کزان پیشه بد نام جوی
به سوی فریدون نهادند روی
جهانجوی پرگار بگرفت زود
وزان گرز پیکر بدیشان نمود
نگاری نگارید بر خاک پیش
همیدون بسان سر گاومیش
بر آن دست بردند آهنگران
چو شد ساخته کار گرز گران
به پیش جهانجوی بردند گرز
فروزان به کردار خورشید برز
پسند آمدش کار پولادگر
ببخشیدشان جامه و سیم و زر
بسی کردشان نیز فرخ امید
بسی دادشان مهتری را نوید
که گر اژدها را کنم زیر خاک
بشویم شما را سر از گرد پاک
فراموش نکنید این داستان ها را برای کودکان نیز بازگو کنید تا آن ها هم با شاهنامه بزرگ ایرانی آشنا شوند.
و در پایان
افرادی مانند کاوه آهنگر و فریدون در تاریخ کم نیستند که بسیار جلوی ظلم و ستم را گرفته اند و متاستفانه نام هایشان در تاریخ نبره شده است ولی یکی از مهم ترین داستانها و اتفاقات تاریخ کاوه آهنگر بود که نامش در تاریخ به جا ماند او خدمت بزرگی به مردم خود کرد و چه خوب است مردم او را به نیکی یاد می کنند و افراد پلید و سیاه مانند ضحاک را هم حتی دوست ندارد دیگر اسم شان را بشنود و به بدی از او یاد می شود در تاریخ، چه خوب است در این جهان و عمر زودگذر درست زندگی کنیم و به افراد ضعیف خدمت کنیم و مانند یک اسطوره و قهرمان خود و دیگران باشیم تا باعث خوشحالی افرادی مانند کاوه آهنگر شود و همچنین اصلی ترین خشنودی خدای عزیزمان است.
منبع:تالاب
برچسب ها :شاهنامه فردوسی ، کاوه آهنگر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰