کد خبر : 91766
تاریخ انتشار : جمعه 4 اسفند 1402 - 12:30
35 بازدید بازدید

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

در این بخش گزیده اشعار امام زمان، شعر ظهور، شعر انتظار امام دوازهم، اشعار حضرت مهدی (عج) و عکس نوشته های ویژه امام زمان را گردآوری کرده ایم.

۷۳ / ۱۰۰

گلچین شعر امام زمان

یا مهدی!
ای نقطه شروع شفق،
ای مجری حق
میلاد تو قصیده بی انتهاییست که تنها خدا بیت آخرش را میداند.
بیا و حسن ختام زمان باش

اگر چه در هر جمعه ای، زیبا،

دعایت می کنند

این دعاها بر زبان است؛

جنسشان مرغوب نیست

بیا دو باره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را !
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را !

للهم عجل الولیک الفرج

شبی رابه خوابم بیا، نازنین

دلم را پر از بوی خورشید کن

بیا چشمه غصه‌های مرا

پر از جوشش شعر امید کن

بیا که جهان، زیر هر گام تو

پر از رویش سبزه‌ها می شود

دل آسمان، پر ز رنگین کمان

زمین، غرق ذکر خدا می شود

جهان در حسرت آیینه مانده ست
گرفتار غمی دیرینه مانده ست
شب سردی ست بی تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه مانده ست؟

شب‌های بی قراریِ چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

به پایت ریختم اندوه یک دریا زلالی را

بلور اشک ها در کاسه ماه هلالی را

چمن آیینه بندان می شود صبحی که بازآیی

بهارا! فرش راهت می کنم گل های قالی را

نگاهت شمع آجین می کند جان غزالان را

غمت عین القضاتی می کند عقل غزالی را

چه جامی می دهی تنهایی ما را جلال الدین!

بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را

شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن

بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را

سحر از یاس شد لبریز دل های جنوبی مان

نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را

افق هایی که خونرنگ اند، عصر جمعه مایند

تماشا می کنم با یاد تو هر قاب خالی را

کدامین شانه را سر می گذارم وقت جان دادن

کدام آییینه پایانی ست این آشفته حالی را

تو ناگاهان می آیی مثل این ناگاه بی فرصت

پذیرا باش ازاین دلتنگ، شعری ارتجالی را

شعر از : علیرضا قزوه

مطلب مشابه: انشا با موضوع امام زمان + چند انشا و تحقیق کوتاه و بلد در مورد امام دوازدهم حضرت مهدی (ع)

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده

جمعه‌ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

هرکس قدمی بهر خدا بر دارد
آینه‌ی سینه اش جلا بر دارد
من معتقدم یوسف زهرا آید
گر فاطمه دستی به دعا بر دارد

جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد

شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد

تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد

چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد

علی اکبر لطیفیان

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

مرا از شرمساری‌ها رها کن
زدست بی قراری‌ها رها کن
بیا یک صبح آدینه دلم را
از این چشم انتظاری‌ها رها کن

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشک‌ها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم

قاسم صرافان

ز ابر آه من آیینه پر شد
دلم از غربتی دیرینه پر شد
ز بس ماندم در این چشم انتظاری
تمام عمرم از آدینه پر شد

صدای آمدنت رابه گوش ما برسان
زمان غیبت خود رابه انتها برسان
کنار تربت زهرا به وقت نا فله ات
دعای خویش رابه یاری این گدا برسان

اشعار کوتاه حضرت مهدی (عج)

خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم
هر شب سراغی از گل نرگس بگیریم
اللّهم عجّل لولیک الفرج

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

تو همچو بوی محبت زپشت پنجره ها
درون ذهن شقایق خطور خواهی کرد
نگاه شوق وامیدم به آن دم صبحی است
که خاک رابه قدومت چو طور خواهی کرد

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

عشق از سرای این دل من پا نمیشود
مجنون دلش بجز سوی لیلا نمیشود

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود

این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر
بی روی یار آب گوارا نمیشود

سایه کجا و دیدن تشریف آفتاب
میخواستم ببینمت اما نمیشود

دق مرگ کرد بسکه مرا خواند بر خودم
آیینه از کنار دلم پا نمیشود

تعجیل کن وگرنه که از دست میروم
این کارها به صبر و مدارا نمیشود

هرگز مکن سوال چرا ما نرفته ایم
هر قطره ای که فانی دریا نمیشود

بر من مگیر خُرده که درد فراق دوست
جز با نگاه دوست مداوا نمیشود

رضا جعفری

بر مهدی و آن هاله نورش صلوات
بر خال لب و جام ظهورش صلوات
بی پرده همه ی انس و ملک می گویند
بر سال و مه و وقت ظهورش صلوات
ولادت حضرت صاحب الزمان«عج» مبارک

هر روز به ما اگر که سر هم بزنی
بر ریشه‌ی خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب می‌شناسی ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزنی

ای طبیبا بسر بستر بیمار بیا بهر دلداری دلسوخته زار بیا
تو که دل رابه نگاهی بربودی زکفم بپرستاری بیمار دل افکار بیا
به امید ظهورش

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

روز ولادت خلاق سرمد است

او از تبار حیدر و از نسل احمد است

در آسمان و زمین میرسد به گوش

میلاد قائم آل محمد است

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

اللهم عجل الولیک الفرج

کسی می‌ آید

کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته

شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد

و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته

دل دریایی ما رابه دریا می‌برد روزی

به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته

ازین رخوت رهایی می‌دهد جانهای محزون را

درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته

نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن

بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته

کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را

ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته

فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان

ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته

به سر می آید این دوران تلخ انتظار آخر

و ناجی می کند این جا ظهور آهسته آهسته

ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن

که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد

بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد

بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست

همه ی گویند مگر جلوه یزدان آمد

اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا

نور خورشید امامت همه ی تابان آمد

قائم آل محمد «عج»گل گلزار رسول

حجه بن الحسن «عج»آن مظهر ایمان آمد

شعر ظهور و انتظار

مه مبارک در ابر آرمیده بیا
امید آخر دلهای داغدیده بیا

قسم به مهر رخت کشته تیرگی ما را
بیا تو ای شب اندوه را سپیده بیا

به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت
که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا

ز پشت در بشنو ناله های فاطمه را
به سوز سینه ی آن مادر شهیده بیا

عزیز فاطمه جدّت حسین در یم خون
تو را صدا زند از حنجر بریده بیا

به مادری که لبش از عطش زده تبخال
به شیرخواره ی انگشت خود مکیده بیا

به آن لبی که بر آن چوب میزدند به طشت
به خواهری که گریبان خود دریده بیا

کند تلاوت قرآن سر حسین به نی
ببین چه گونه ز لبهایش خون چکیده بیا

به آن سری که به دیدار دخترش آمد
به کودکی که به ویرانه آرمیده بیا

به لاله های به خاک اوفتاده از دم تیغ
به غنچه ای که شد از ضرب تیر چیده بیا

به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون
به ناله ای که حسین از جگر کشیده بیا

بود به سینه ی «میثم» هزار درد نهان
گواه آنهمه غم های ناشنیده بیا

اگر چه روز من و روزگار می گذرد

دلم خوش است که با یاد یار می گذرد

چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است

قطار عمر که در انتظار می گذرد

به ناگهانیِ یک لحظه عبور سپید

خیال می کنم آن تک سوار می گذرد

کسی که آمدنی بود و هست، می آید

بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد

نشسته ایم به راهی که از بهشت امید

نسیم رحمت پروردگار می گذرد

به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم

دو باره زیستنم زین قرار می گذرد

همان حکایت خضر است و چشمه ظلمات

شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد

شبت همیشه شب قدر باد و، روزت خوش

که با تو روز من و روزگار می گذرد

چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا

قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا

سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا

منّتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا

هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا

مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا

به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا

کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین
زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا

یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد
دست عباس کجا پنجه ی اغیار کجا

شعر امام زمان؛ گزیده مجموعه شعر امام دوازهم حضرت مهدی (عج) و ظهور

نگاه رحمتت بر ماست، می دانم که می آیی
ز اشک دوستان پیداست، می دانم که می آیی

گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست می دانم که می آیی

به گوش شیعه از پشتِ در آتش زده گویی
صدای ناله ی زهراست می دانم که می آیی

به یاد کربلا، کرب و بلا شد عالم امکان
زمان، هر روز عاشوراست، می دانم که می آیی

هنوز آیات قرآن از لب جدّت به نوک نی
به گوش زینب کبراست، می دانم که می آیی

به یاد آب آب تشنگان، چشم محبانت
ز اشک و خون دل دریاست، می دانم که می آیی

هنوز آن زخم پیکانی که بر چشم عمویت خورد
به چشم خون فشان ماست می دانم که می آیی

تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی
شرار آتش دل هاست می دانم که می آیی

به خون پاک مظلومانِ عالم می خورم سوگند
که مهدی مصلح دنیاست می دانم که می آیی

اگرچه غایبی «میثم» به چشم خویش می بیند
لوای دولتت برپاست می دانم که می آیی

تا کی به اشک و آه تمنا کنم تو را
جانا بیادمی که تماشا کنم تو را

امید دل به راه وصالت نشسته ام
تا یک نظر به آن قد رعنا کنم تو را

وقت سحر امید اجابت رود که من
با سوز دل دعا به سحرها کنم تو را

گفتم چه چاره آتش سوزان عشق را
گفتا به آب دیده تسلی کنم تو را

ای مشعر و منی ز صفای تو با صفا
من از صفا و مره تمنا کنم تو را

از درد هجر تو دل مجروح ناله کرد
گفتم به وصل یار مداوا کنم تو را

ای غایب از نظر به خدا من هم از خدا
چون هاشمی همیشه تقاضا کنم تو را

سید حسین هاشمی نژاد

منبع:تاپ ناز

۷۳ / ۱۰۰
روضه حضرت زینب (س)
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب
advanced-floating-content-close-btn