داستان كوتاه داستان پندآمــــوز فرشته بیکـار 11 بهمن 139311 بهمن 1393 0 minutes, 0 seconds Read روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید شما چه کار می کنید؟ فرشته درحالی که داشت نامه یی را باز می کرد گفت : اینجا بخش دریافت است وما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند وآنها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چه کار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت اینجا بخش ارسال است، ما الطاف ورحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد بسیار ساده، فقط کافیست بگویند خدایـــــــــا شکـــــر داستان کوتاه و جالب عشق منطقیپنجره اخبار داستان کوتاه پدرانه مهربان باش، مثل خدا داستان عمو نوروز داستان کوتاه فراموش نکنیم از کجا آمده ایم ابزار گران شیطان داستان کوتاه در جستجوی خدا داستان ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻣﻨﻔﯽ ﯾﺎ ﻣﺜﺒﺖ داستان زیبا درباره ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است